یاد یاران جنگ YadeYaraneJang
سر تیتر جراید درباره وبلاگ ![]() رهبر کبیر انقلاب ما در جنگ ابهت دو ابر قدرت غرب و شرق را شکستیم. *** مقام معظم رهبری زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. *** مقام معظم رهبری شهدا ستارگان درخشانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. *** مقام معظم رهبری یاد دوران دفاع مقدس را نگذارید از یادها برود. خاطرهی این سرزمینها را زنده نگهدارید. دشمنها میخواهند قضیه دفاع مقدس، فداکاریها و شخصیتهایی که در این فداکاریها نقش آفریدند، اینها را یا نشناسیم یا از یاد ببریم. کارنامه عملیات ها برچسبها
آرشیو مطالب وضعیت آب و هوا حدیث تصادفی اوقات شرعی آمار وبلاگ
![]()
کاش آوینی بود و با قلم خود واقعیتهای جامعه را به تصویر میکشید
ابراهیم حاتمیکیا درمراسم روز هنر انقلاب اسلامی گفت:
حسرت میخورم که سید مرتضی را چقدر زود از دست دادیم، اگر ایشان در میان ما
بود مطمئناً با قلم خود واقعیت های جامعه را به تصویر میکشید.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس از ساری، امیر سرتیپ خلبان شهید حسین قاسمی در سال 1333 خورشیدی در روستای طاهرآباد شهرستان آمل در خانوادهای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد. آنچه که پایگاههای ایثار و شهادت از این شهید منتشر کردند این است که او در بهمن ماه سال 1353در آزمون ورودی هوانیروز که جهت پذیرش کادر خلبانی بالگرد برگزار شده بود شرکت کرد، قبول شد و تحصیلات خود را در شاخه نظامی در آموزشگاه خلبانی هوانیروز آغاز کرد. با درجه ستوان یار سومی و گرفتن گواهینامه تخصصی در پرواز با بالگرد جنگنده کبرا در پایگاه پشتیبانی هوانیروز اصفهان به انجام وظیفه مشغول شد. در دانش نظامی به درجه استاد خلبانی ارتقا پیدا کرد و به عنوان استاد دروس زمینی خلبانی انجام وظیفه میکرد. در حین گذراندن دوره خلبانی به حضور مستشاران نظامی امریکایی مستقر در مرکز آموزش هوانیروز اصفهان، معترض بود و با آنان برخوردهای لفظی و کلامی داشت. خلبان قاسمی از دوستداران واقعی حضرت امام(ره) بود چنان که پس از پیروزی انقلاب با تأسیس انجمن اسلامی اقدامات فراوانی در جهت استقرار ارزشهای دینی در هوانیروز انجام داد. حسین از جمله تیزپروازان هوانیروز بود که به شهید نماز معروف شد، او که در مقابله با مزدوران و اجانب در غرب کشور مبارزی شاخص بود در تاریخ 25 آبان 1361 هنگام نبرد با دشمن، بالگردش مورد هدف قرار گرفت و پس از سقوط به اسارت معاندین درآمد. این خلبان دلیر هوانیروز مدتها سختترین شکنجهها را در زندان «دولتو» تحمل کرد، بازجویان در برابر آزادیاش تنها خواستهشان این بود که حسین به انقلاب و رهبر اسائه ادب کرده و از خواندن نماز در زندان خودداری کند اما او با روحی تسخیرناپذیر و ایمانی استوار، شکنجهها را تحمل کرده ولی هیچگاه با اسائه ادب به امامی که در وجودش عشق و ایمان کاشته بود، جسارت نکرد و از خواندن نماز هم دست نکشید و عاقبت پس از شش ماه تحمل اسارت در حالی که حکم اعدام را روی سینهاش گذاشته بودند، در تاریخ دوم خرداد 1362 توسط مزدوران تیرباران شد و به درجه رفیع شهادت نائل آید و پیکر پاکش در گلزار شهدای شهرستان آمل دفن شد. اسارت سرهنگ آزاده خلبان احمد شاکر به عنوان همرزم شهید نقل میکند: من و شهید قاسمی در پاییز سال 1361 طی مأموریتی به کردستان اعزام شدیم، از همان ساعات نخست آشناییام با او شیفته خصوصیات اخلاقی والای او شدم. چهره معصومی داشت و در حرکاتش بیقراری موج میزد. در پادگان سقز با او هماتاق بودم، هر روز صبح با صوت دلنشین قرآنش از خواب بیدار میشدم و با هم نماز میخواندیم. شهید قاسمی در همه پروازها به ویژه پروازهای حساس رزمی از هوش سرشار خود بهره میگرفت و پیوسته نام خدا بر زبانش جاری بود. طی مأموریتی در 25 آبان ماه سال 1361، من و شهید قاسمی اسکورت یک فروند بالگرد 214 ترابری را که حامل سوخت و موادغذایی و دارویی مورد نیاز رزمندگان بود، به عهده گرفتیم. تمام منطقه به خاطر پوشش تودههای به هم فشرده ابرهای سیاه، نیمه تاریک و نیمه تار بود به همین خاطر وسعت دید ما به شدت محدود شده بود، ناگزیر در ارتفاع پائین پرواز میکردیم البته با این آگاهی که در تیررس گلولههای نیروهای شورشی و نفوذی مستقر در منطقه مربوطه بودیم هنوز مدتی از پرواز نگذشته بود که ناگهان بالگرد ما مورد اصابت گلوله مزدورانِ وطنفروش قرار گرفت و در محدوده استقرار این نیروها سقوط کردیم و بلافاصله پس از سقوط توسط نیروهای منافق وطنفروش اسیر شده و از همان جا بدون فوت وقت ما را روانه زندان کردند. فصل زمستان بود و فضای زندان بسیار سرد، من و شهید قاسمی، شبها دعای توسل میخواندیم و از خدا برای رهایی خودمان و دوستان هماتاقی از دست خائنینی که ما را به اسارت گرفته بودند دعا میکردیم و این کار هر شب ما بود. شهید قاسمی کارش در زندان فقط خواندن دعا و استغاثه نبود، این شهید به خاطر صبر و پایداری به ویژه روحیه مقاوم، همراهی و همدلی که در وجودش ریشهدار بود، همواره غمخوار و همراز دیگر زندانیان بود و با آنها همراه و همدل میشد و آرامش را در وجودشان نشا میکرد. در زندان غذایی بسیار ناچیز به ما میدادند و سختگیریهای بیش از حدی اعمال میکردند، شهید قاسمی برای اینکه با اینگونه شکنجهها راحتتر مقابله کند، اغلب اوقات روزه میگرفت و در برابر مشکلات شکیبایی میکرد. با توجه به موفقیتهای به دست آمده توسط رزمندگان اسلام در پاکسازی غرب کشور از شورشیان خائن آنها تصمیم گرفتند تا ما را به زندان دیگری انتقال دهند از این رو زندانیان را به دو دسته تقسیم کردند و هر دسته را به زندان جداگانهای فرستادند، به این ترتیب من از شهید قاسمی جدا شدم و پس از آن دیگر سعادتی نصیبم نشد تا او را ببینم. به هنگام شهادت فریاد یا اباالفضل(ع) سر داد حسین امیر خلیلی از دیگر همرزمان شهید نحوه شهادت شهید قاسمی را چنین نقل میکند: هشت ماه در اسارت مزدوران بودم که چهار ماه دوم اسارتم را در کنار شهید قاسمی به سر بردم، او مرد شماره یک بحث علیه مزدوران بود، آن قدر دلیر و با شهامت بود که در یکی از بحثها با صراحت به آن کوردلان گفت: «من مقلد امام هستم و اکثریت مردم ایران هم مقلد امام هستند و امام تنها رهبری است که میتواند ما را از چنگال شرق و غرب نجات دهد». این اظهارات شهید قاسمی مانند تیری بود که به قلب عناصر خود فروخته اصابت میکرد و برخورد شدید آنان را نیز به دنبال داشت. یکی دیگر از خصوصیاتش جاذبه بیرونی و درونیاش بود که باعث میشد همه زندانیان به طرفشان گرایش پیدا کنند و همین کوشش و گرایش، فضای مریدی و مرشدی در زندان ایجاد کرده بود و قاسمی به طور مخفیانه رهبری بچههای زندان را به عهده گرفته و هدایتشان میکرد. سرانجام مزدوران در برابر ایستادگی و مقاومت شهید قاسمی تسلیم شدند و از آن جایی که مهار شهید قاسمی و برخی از همراهان او برایشان بسیار دشوار شده بود در دومین روز از ماه خرداد سال 1362 تصمیم گرفتند تا با اعدام من، شهید قاسمی و شهید قلیپور که از نیروهای سپاه پاسداران بودیم و در زندان با همراهی و هماهنگی یکدیگر دست به اقداماتی میزدیم به تعبیر خام خودشان موانع را از پیشروی خود برداشته و کولهبار مبارزاتیشان را سبکتر کنند. صبح روز دوم خرداد سال 62 درب زندان باز شد و وارد زندان شدند و با شرارت ما را از زندان بیرون برده سوار بر اتومبیلی کردند و پس از طی مسیری لا به لای کوهستانهای اطراف شهر سردشت پشت تپهای نسبتاً بلندی پیاده کردند. فرمانده آنها پیشتر آمد و گفت: شما محکوم به اعدام هستید و بلافاصله دستور آتش داد، با دستپاچگی ما را به رگبار بستند و بدون لحظهای درنگ محل را ترک کردند. از شهید قاسمی فریاد یا اباالفضل(ع) و یا قمربنیهاشم(ع) بلند شد و در دم به شهادت رسید. شهید قلیپور نیز پس از ساعاتی تحمل درد، جان به جان آفرین تسلیم کرد و جمجمه سرم تیر خورد، یک گلوله به استخوان پشت گوشم اصابت کرد و از سوراخ بینیام خارج شد. شدت جراحت طوری بود که با وجود تحمل درد، بدون فوت وقت به هر صورت ممکن خودم را به جاده رساندم و توسط نیروهای خودی نجات یافتم. - See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920302000024#sthash.JQks7XX2.dpufبه گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس از ساری، امیر سرتیپ خلبان شهید حسین قاسمی در سال 1333 خورشیدی در روستای طاهرآباد شهرستان آمل در خانوادهای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد. آنچه که پایگاههای ایثار و شهادت از این شهید منتشر کردند این است که او در بهمن ماه سال 1353در آزمون ورودی هوانیروز که جهت پذیرش کادر خلبانی بالگرد برگزار شده بود شرکت کرد، قبول شد و تحصیلات خود را در شاخه نظامی در آموزشگاه خلبانی هوانیروز آغاز کرد. با درجه ستوان یار سومی و گرفتن گواهینامه تخصصی در پرواز با بالگرد جنگنده کبرا در پایگاه پشتیبانی هوانیروز اصفهان به انجام وظیفه مشغول شد. در دانش نظامی به درجه استاد خلبانی ارتقا پیدا کرد و به عنوان استاد دروس زمینی خلبانی انجام وظیفه میکرد. در حین گذراندن دوره خلبانی به حضور مستشاران نظامی امریکایی مستقر در مرکز آموزش هوانیروز اصفهان، معترض بود و با آنان برخوردهای لفظی و کلامی داشت. خلبان قاسمی از دوستداران واقعی حضرت امام(ره) بود چنان که پس از پیروزی انقلاب با تأسیس انجمن اسلامی اقدامات فراوانی در جهت استقرار ارزشهای دینی در هوانیروز انجام داد. حسین از جمله تیزپروازان هوانیروز بود که به شهید نماز معروف شد، او که در مقابله با مزدوران و اجانب در غرب کشور مبارزی شاخص بود در تاریخ 25 آبان 1361 هنگام نبرد با دشمن، بالگردش مورد هدف قرار گرفت و پس از سقوط به اسارت معاندین درآمد. این خلبان دلیر هوانیروز مدتها سختترین شکنجهها را در زندان «دولتو» تحمل کرد، بازجویان در برابر آزادیاش تنها خواستهشان این بود که حسین به انقلاب و رهبر اسائه ادب کرده و از خواندن نماز در زندان خودداری کند اما او با روحی تسخیرناپذیر و ایمانی استوار، شکنجهها را تحمل کرده ولی هیچگاه با اسائه ادب به امامی که در وجودش عشق و ایمان کاشته بود، جسارت نکرد و از خواندن نماز هم دست نکشید و عاقبت پس از شش ماه تحمل اسارت در حالی که حکم اعدام را روی سینهاش گذاشته بودند، در تاریخ دوم خرداد 1362 توسط مزدوران تیرباران شد و به درجه رفیع شهادت نائل آید و پیکر پاکش در گلزار شهدای شهرستان آمل دفن شد. اسارت سرهنگ آزاده خلبان احمد شاکر به عنوان همرزم شهید نقل میکند: من و شهید قاسمی در پاییز سال 1361 طی مأموریتی به کردستان اعزام شدیم، از همان ساعات نخست آشناییام با او شیفته خصوصیات اخلاقی والای او شدم. چهره معصومی داشت و در حرکاتش بیقراری موج میزد. در پادگان سقز با او هماتاق بودم، هر روز صبح با صوت دلنشین قرآنش از خواب بیدار میشدم و با هم نماز میخواندیم. شهید قاسمی در همه پروازها به ویژه پروازهای حساس رزمی از هوش سرشار خود بهره میگرفت و پیوسته نام خدا بر زبانش جاری بود. طی مأموریتی در 25 آبان ماه سال 1361، من و شهید قاسمی اسکورت یک فروند بالگرد 214 ترابری را که حامل سوخت و موادغذایی و دارویی مورد نیاز رزمندگان بود، به عهده گرفتیم. تمام منطقه به خاطر پوشش تودههای به هم فشرده ابرهای سیاه، نیمه تاریک و نیمه تار بود به همین خاطر وسعت دید ما به شدت محدود شده بود، ناگزیر در ارتفاع پائین پرواز میکردیم البته با این آگاهی که در تیررس گلولههای نیروهای شورشی و نفوذی مستقر در منطقه مربوطه بودیم هنوز مدتی از پرواز نگذشته بود که ناگهان بالگرد ما مورد اصابت گلوله مزدورانِ وطنفروش قرار گرفت و در محدوده استقرار این نیروها سقوط کردیم و بلافاصله پس از سقوط توسط نیروهای منافق وطنفروش اسیر شده و از همان جا بدون فوت وقت ما را روانه زندان کردند. فصل زمستان بود و فضای زندان بسیار سرد، من و شهید قاسمی، شبها دعای توسل میخواندیم و از خدا برای رهایی خودمان و دوستان هماتاقی از دست خائنینی که ما را به اسارت گرفته بودند دعا میکردیم و این کار هر شب ما بود. شهید قاسمی کارش در زندان فقط خواندن دعا و استغاثه نبود، این شهید به خاطر صبر و پایداری به ویژه روحیه مقاوم، همراهی و همدلی که در وجودش ریشهدار بود، همواره غمخوار و همراز دیگر زندانیان بود و با آنها همراه و همدل میشد و آرامش را در وجودشان نشا میکرد. در زندان غذایی بسیار ناچیز به ما میدادند و سختگیریهای بیش از حدی اعمال میکردند، شهید قاسمی برای اینکه با اینگونه شکنجهها راحتتر مقابله کند، اغلب اوقات روزه میگرفت و در برابر مشکلات شکیبایی میکرد. با توجه به موفقیتهای به دست آمده توسط رزمندگان اسلام در پاکسازی غرب کشور از شورشیان خائن آنها تصمیم گرفتند تا ما را به زندان دیگری انتقال دهند از این رو زندانیان را به دو دسته تقسیم کردند و هر دسته را به زندان جداگانهای فرستادند، به این ترتیب من از شهید قاسمی جدا شدم و پس از آن دیگر سعادتی نصیبم نشد تا او را ببینم. به هنگام شهادت فریاد یا اباالفضل(ع) سر داد حسین امیر خلیلی از دیگر همرزمان شهید نحوه شهادت شهید قاسمی را چنین نقل میکند: هشت ماه در اسارت مزدوران بودم که چهار ماه دوم اسارتم را در کنار شهید قاسمی به سر بردم، او مرد شماره یک بحث علیه مزدوران بود، آن قدر دلیر و با شهامت بود که در یکی از بحثها با صراحت به آن کوردلان گفت: «من مقلد امام هستم و اکثریت مردم ایران هم مقلد امام هستند و امام تنها رهبری است که میتواند ما را از چنگال شرق و غرب نجات دهد». این اظهارات شهید قاسمی مانند تیری بود که به قلب عناصر خود فروخته اصابت میکرد و برخورد شدید آنان را نیز به دنبال داشت. یکی دیگر از خصوصیاتش جاذبه بیرونی و درونیاش بود که باعث میشد همه زندانیان به طرفشان گرایش پیدا کنند و همین کوشش و گرایش، فضای مریدی و مرشدی در زندان ایجاد کرده بود و قاسمی به طور مخفیانه رهبری بچههای زندان را به عهده گرفته و هدایتشان میکرد. سرانجام مزدوران در برابر ایستادگی و مقاومت شهید قاسمی تسلیم شدند و از آن جایی که مهار شهید قاسمی و برخی از همراهان او برایشان بسیار دشوار شده بود در دومین روز از ماه خرداد سال 1362 تصمیم گرفتند تا با اعدام من، شهید قاسمی و شهید قلیپور که از نیروهای سپاه پاسداران بودیم و در زندان با همراهی و هماهنگی یکدیگر دست به اقداماتی میزدیم به تعبیر خام خودشان موانع را از پیشروی خود برداشته و کولهبار مبارزاتیشان را سبکتر کنند. صبح روز دوم خرداد سال 62 درب زندان باز شد و وارد زندان شدند و با شرارت ما را از زندان بیرون برده سوار بر اتومبیلی کردند و پس از طی مسیری لا به لای کوهستانهای اطراف شهر سردشت پشت تپهای نسبتاً بلندی پیاده کردند. فرمانده آنها پیشتر آمد و گفت: شما محکوم به اعدام هستید و بلافاصله دستور آتش داد، با دستپاچگی ما را به رگبار بستند و بدون لحظهای درنگ محل را ترک کردند. از شهید قاسمی فریاد یا اباالفضل(ع) و یا قمربنیهاشم(ع) بلند شد و در دم به شهادت رسید. شهید قلیپور نیز پس از ساعاتی تحمل درد، جان به جان آفرین تسلیم کرد و جمجمه سرم تیر خورد، یک گلوله به استخوان پشت گوشم اصابت کرد و از سوراخ بینیام خارج شد. شدت جراحت طوری بود که با وجود تحمل درد، بدون فوت وقت به هر صورت ممکن خودم را به جاده رساندم و توسط نیروهای خودی نجات یافتم. - See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920302000024#sthash.JQks7XX2.dpufبه گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس از ساری، امیر سرتیپ خلبان شهید حسین قاسمی در سال 1333 خورشیدی در روستای طاهرآباد شهرستان آمل در خانوادهای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد. آنچه که پایگاههای ایثار و شهادت از این شهید منتشر کردند این است که او در بهمن ماه سال 1353در آزمون ورودی هوانیروز که جهت پذیرش کادر خلبانی بالگرد برگزار شده بود شرکت کرد، قبول شد و تحصیلات خود را در شاخه نظامی در آموزشگاه خلبانی هوانیروز آغاز کرد. با درجه ستوان یار سومی و گرفتن گواهینامه تخصصی در پرواز با بالگرد جنگنده کبرا در پایگاه پشتیبانی هوانیروز اصفهان به انجام وظیفه مشغول شد. در دانش نظامی به درجه استاد خلبانی ارتقا پیدا کرد و به عنوان استاد دروس زمینی خلبانی انجام وظیفه میکرد. در حین گذراندن دوره خلبانی به حضور مستشاران نظامی امریکایی مستقر در مرکز آموزش هوانیروز اصفهان، معترض بود و با آنان برخوردهای لفظی و کلامی داشت. خلبان قاسمی از دوستداران واقعی حضرت امام(ره) بود چنان که پس از پیروزی انقلاب با تأسیس انجمن اسلامی اقدامات فراوانی در جهت استقرار ارزشهای دینی در هوانیروز انجام داد. حسین از جمله تیزپروازان هوانیروز بود که به شهید نماز معروف شد، او که در مقابله با مزدوران و اجانب در غرب کشور مبارزی شاخص بود در تاریخ 25 آبان 1361 هنگام نبرد با دشمن، بالگردش مورد هدف قرار گرفت و پس از سقوط به اسارت معاندین درآمد. این خلبان دلیر هوانیروز مدتها سختترین شکنجهها را در زندان «دولتو» تحمل کرد، بازجویان در برابر آزادیاش تنها خواستهشان این بود که حسین به انقلاب و رهبر اسائه ادب کرده و از خواندن نماز در زندان خودداری کند اما او با روحی تسخیرناپذیر و ایمانی استوار، شکنجهها را تحمل کرده ولی هیچگاه با اسائه ادب به امامی که در وجودش عشق و ایمان کاشته بود، جسارت نکرد و از خواندن نماز هم دست نکشید و عاقبت پس از شش ماه تحمل اسارت در حالی که حکم اعدام را روی سینهاش گذاشته بودند، در تاریخ دوم خرداد 1362 توسط مزدوران تیرباران شد و به درجه رفیع شهادت نائل آید و پیکر پاکش در گلزار شهدای شهرستان آمل دفن شد. اسارت سرهنگ آزاده خلبان احمد شاکر به عنوان همرزم شهید نقل میکند: من و شهید قاسمی در پاییز سال 1361 طی مأموریتی به کردستان اعزام شدیم، از همان ساعات نخست آشناییام با او شیفته خصوصیات اخلاقی والای او شدم. چهره معصومی داشت و در حرکاتش بیقراری موج میزد. در پادگان سقز با او هماتاق بودم، هر روز صبح با صوت دلنشین قرآنش از خواب بیدار میشدم و با هم نماز میخواندیم. شهید قاسمی در همه پروازها به ویژه پروازهای حساس رزمی از هوش سرشار خود بهره میگرفت و پیوسته نام خدا بر زبانش جاری بود. طی مأموریتی در 25 آبان ماه سال 1361، من و شهید قاسمی اسکورت یک فروند بالگرد 214 ترابری را که حامل سوخت و موادغذایی و دارویی مورد نیاز رزمندگان بود، به عهده گرفتیم. تمام منطقه به خاطر پوشش تودههای به هم فشرده ابرهای سیاه، نیمه تاریک و نیمه تار بود به همین خاطر وسعت دید ما به شدت محدود شده بود، ناگزیر در ارتفاع پائین پرواز میکردیم البته با این آگاهی که در تیررس گلولههای نیروهای شورشی و نفوذی مستقر در منطقه مربوطه بودیم هنوز مدتی از پرواز نگذشته بود که ناگهان بالگرد ما مورد اصابت گلوله مزدورانِ وطنفروش قرار گرفت و در محدوده استقرار این نیروها سقوط کردیم و بلافاصله پس از سقوط توسط نیروهای منافق وطنفروش اسیر شده و از همان جا بدون فوت وقت ما را روانه زندان کردند. فصل زمستان بود و فضای زندان بسیار سرد، من و شهید قاسمی، شبها دعای توسل میخواندیم و از خدا برای رهایی خودمان و دوستان هماتاقی از دست خائنینی که ما را به اسارت گرفته بودند دعا میکردیم و این کار هر شب ما بود. شهید قاسمی کارش در زندان فقط خواندن دعا و استغاثه نبود، این شهید به خاطر صبر و پایداری به ویژه روحیه مقاوم، همراهی و همدلی که در وجودش ریشهدار بود، همواره غمخوار و همراز دیگر زندانیان بود و با آنها همراه و همدل میشد و آرامش را در وجودشان نشا میکرد. در زندان غذایی بسیار ناچیز به ما میدادند و سختگیریهای بیش از حدی اعمال میکردند، شهید قاسمی برای اینکه با اینگونه شکنجهها راحتتر مقابله کند، اغلب اوقات روزه میگرفت و در برابر مشکلات شکیبایی میکرد. با توجه به موفقیتهای به دست آمده توسط رزمندگان اسلام در پاکسازی غرب کشور از شورشیان خائن آنها تصمیم گرفتند تا ما را به زندان دیگری انتقال دهند از این رو زندانیان را به دو دسته تقسیم کردند و هر دسته را به زندان جداگانهای فرستادند، به این ترتیب من از شهید قاسمی جدا شدم و پس از آن دیگر سعادتی نصیبم نشد تا او را ببینم. به هنگام شهادت فریاد یا اباالفضل(ع) سر داد حسین امیر خلیلی از دیگر همرزمان شهید نحوه شهادت شهید قاسمی را چنین نقل میکند: هشت ماه در اسارت مزدوران بودم که چهار ماه دوم اسارتم را در کنار شهید قاسمی به سر بردم، او مرد شماره یک بحث علیه مزدوران بود، آن قدر دلیر و با شهامت بود که در یکی از بحثها با صراحت به آن کوردلان گفت: «من مقلد امام هستم و اکثریت مردم ایران هم مقلد امام هستند و امام تنها رهبری است که میتواند ما را از چنگال شرق و غرب نجات دهد». این اظهارات شهید قاسمی مانند تیری بود که به قلب عناصر خود فروخته اصابت میکرد و برخورد شدید آنان را نیز به دنبال داشت. یکی دیگر از خصوصیاتش جاذبه بیرونی و درونیاش بود که باعث میشد همه زندانیان به طرفشان گرایش پیدا کنند و همین کوشش و گرایش، فضای مریدی و مرشدی در زندان ایجاد کرده بود و قاسمی به طور مخفیانه رهبری بچههای زندان را به عهده گرفته و هدایتشان میکرد. سرانجام مزدوران در برابر ایستادگی و مقاومت شهید قاسمی تسلیم شدند و از آن جایی که مهار شهید قاسمی و برخی از همراهان او برایشان بسیار دشوار شده بود در دومین روز از ماه خرداد سال 1362 تصمیم گرفتند تا با اعدام من، شهید قاسمی و شهید قلیپور که از نیروهای سپاه پاسداران بودیم و در زندان با همراهی و هماهنگی یکدیگر دست به اقداماتی میزدیم به تعبیر خام خودشان موانع را از پیشروی خود برداشته و کولهبار مبارزاتیشان را سبکتر کنند. صبح روز دوم خرداد سال 62 درب زندان باز شد و وارد زندان شدند و با شرارت ما را از زندان بیرون برده سوار بر اتومبیلی کردند و پس از طی مسیری لا به لای کوهستانهای اطراف شهر سردشت پشت تپهای نسبتاً بلندی پیاده کردند. فرمانده آنها پیشتر آمد و گفت: شما محکوم به اعدام هستید و بلافاصله دستور آتش داد، با دستپاچگی ما را به رگبار بستند و بدون لحظهای درنگ محل را ترک کردند. از شهید قاسمی فریاد یا اباالفضل(ع) و یا قمربنیهاشم(ع) بلند شد و در دم به شهادت رسید. شهید قلیپور نیز پس از ساعاتی تحمل درد، جان به جان آفرین تسلیم کرد و جمجمه سرم تیر خورد، یک گلوله به استخوان پشت گوشم اصابت کرد و از سوراخ بینیام خارج شد. شدت جراحت طوری بود که با وجود تحمل درد، بدون فوت وقت به هر صورت ممکن خودم را به جاده رساندم و توسط نیروهای خودی نجات یافتم. - See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920302000024#sthash.JQks7XX2.dpufادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، لینک های مرتبط : رمزپیروزی برخیز ای چاووش شهر عشق برخیز
غسل زیارت كن ز نهر عشق برخیز ادامه مطلب نوع مطلب : جهاد و شهادت، فرهنگ مقاومت، برچسب ها : ایثار و شهادت، شهید آوینی، لینک های مرتبط : می روم حلیم بخرم
آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمی خندید. هر چی به بابا ننه ام می گفتم
می خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی گذاشتند. حتی تو بسیج روستا هم وقتی
گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشتنم هرهر خندیدند. ادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، لینک های مرتبط : ![]() جبهههای نبرد ما امروز جایگاه تحقق تاریخ آیندهی كرهی زمین است و آنچه این عهد را بر گردهی ما استوار میدارد، پیمانی ازلی است كه پروردگار متعال از انسان گرفته است و الحق رزمندگان ما، این راهیان تاریخ، چه خوب از عهدهی ادای پیمان بر آمدهاند. دوربین فیلمبرداری بسیار ضعیفتر از آن است كه بتواند حقیقت این نبرد را ثبت كند. آن حقیقت شگرفِ تحقق نهایی ارادهی حضرت حق كجا میتواند در تصاویری محدود بگنجد؟ بین عكس و صاحب عكس چه رابطهای است؟ اگر این فیلمها بتواند سخنی از حقیقت تاریخ بگوید، در همین حد است و نه بیشتر. ادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، لینک های مرتبط : ایرانی مزدور!اوایل جنگ بود و ما با چنگ و دندان و با دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح می جنگیدیم. بین ما یکی بود که انگار دو دقیقه است از انبار ذغال بیرون آمده بود! اسمش عزیز بود. شب ها می شد مرد نامرئی! چون همرنگ شب می شد و فقط دندان سفیدش پیدا می شد. زد و عزیز ترکش به پایش خورد و مجروح شد و فرستادنش به عقب. ادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : لبخندهای پشت خاکریز، شهید آوینی، لینک های مرتبط : تو که مهدی را کشتیآقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که می
رفتیم تو جیه مان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم. ادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، لینک های مرتبط : دو سال قبل
نخلستانهای حاشیهی اروند، عصر بیستم
بهمنماه ١٣٦٤ * ادامه مطلب نوع مطلب : جهاد و شهادت، فرهنگ مقاومت، برچسب ها : دفاع مقدس، شهید آوینی، لینک های مرتبط : ![]() تربت پاك خوزستان، پوشیده از شقایقهای سرخ، بار دیگر میزبان قدوم مباركی است كه راه تاریخ را به سوی نور میگشایند و این شقایقهای سرخ نیز كه تو گویی با خون آبیاری شدهاند، بر همان پیمانی شهادت میدهند كه حزب الله را بدین خطه كشانده است؛ همان پیمانی كه رجالی از مؤمنین با حق بستهاند و در همهی طول تاریخ بر آن پایمردی ورزیدهاند. ادامه مطلب نوع مطلب : جهاد و شهادت، دفاعی، برچسب ها : دفاع مقدس، شهید آوینی، لینک های مرتبط : ![]() پا خروسی!با آن سیبیل چخماقی، خط ریش پت و پهن که تا گونه اش پایین آمده بود و چشم های میشی، زیر ابروان سیاه کمانی و لهجه غلیظ تهرانی اش می شد به راحتی او را از بقیه بچه ها تشخیص داد. تسبیح دانه درشت کهربایی رنگی داشت که دانه هایش را چرق چرق صدا می داد. ادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، لینک های مرتبط : ![]() تجدید پیمان
تهران، اعزام
رزمندگان به جبهه ادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، لینک های مرتبط :
تاریخسازان چه كسانی هستند؟
اینجاست كه تو به ژرفای این روایت عجیب پی میبری و در مییابی كه چگونه معرفت امام زمان شرط خروج از جاهلیت است. ببین كه عصر جاهلیت ثانی چگونه در هم فرو میریزد و ببین كه چه كسانی راه تاریخ را به سوی نور میگشایند؟ تاریخسازان چه كسانی هستند؟ جوابی كه مورخین رسمی به این پرسش میدهند با حقیقت بسیار متفاوت است. اما بهراستی چه كسانی تاریخ آینده را میسازند؟ ادامه مطلب نوع مطلب : جهاد و شهادت، فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، اعزام به جبهه، دفاع مقدس، لینک های مرتبط : ![]() شهادت در قرآن و احادیثادامه مطلب نوع مطلب : جهاد و شهادت، مذهبی، برچسب ها : اعتقادی، ایثار و شهادت، شهید آوینی، لینک های مرتبط : ![]() کی با حسین کار داشت؟یک
قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود.
با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده
بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟ ادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، دفاع مقدس، لینک های مرتبط : پاتک روز چهارمامروز منتها الیه حاشیهی اروند مركز
تاریخ است. از اینجاست كه عاقبت زمین معین میگردد. اگرنه، به من بگو كه در كدامین
نقطهی كرهی زمین حادثهای از این عظیمتر در جریان است. آیا قرن پانزدهم هجری
قمری قرنی است كه در آن كشتی طوفانزدهی تاریخ به ساحل آرام عدالت میرسد؟ ادامه مطلب نوع مطلب : دفاعی، فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، دفاع مقدس، لینک های مرتبط :
عملیات همچنان ادامه
دارد و تاریخ راه خود را از میان ظلماتی كه بر دنیا سایه انداخته است به سوی نور
میگشاید. جهادیها بر روی آن ماشینهای غولپیكر سنگین، صبورانه، اما در آخرین حد
تلاش، خاك را جا به جا میكنند و دیوارههای حفاظتی كنار جاده لحظه به لحظه بالاتر
میرود. این خاكریزها سپرهایی هستند كه جنود خدا را از تركشهای شیطان محافظت میكنند.
حتی ایستادن و تماشا كردن كار صبر بسیار میخواهد، چه برسد به اینكه بر آن غولهای
آهنی سوار شوی و ساعتهای متمادی از صبح تا شام زیر آتش سنگین دشمن ذره ذره خاك را
روی هم تلنبار كنی و دیوار بسازی، با آن ماشینهایی كه قویترین آدمها بیش از
چهار ساعت پشت آن دوام نمیآورند.
ادامه مطلب نوع مطلب : دفاعی، فرهنگ مقاومت، برچسب ها : شهید آوینی، دفاع مقدس، لینک های مرتبط : ![]() با سر و صدای محمود از خواب پریدم. محمود در حالیکه هرهر می خندید رو به عباس گفت: «عباس پاشو که دخلت درآمده. فک و فامیلات آمده اند دیدنت!» عباس چشمانش را مالید و گفت: «سر به سرم نگذار. لرستان کجا، این جا کجا؟» - خودت بیا ببین. چه خوش تیپ هم هستند. واست کادو هم آورده اند! همگی از چادر زدیم بیرون. سه پیرمرد لر با شلوار پاچه گشاد و چاروق و کلاه نمدی به سر در حالیکه یکی از آنها بره سفیدی زیر بغل زده بود، می آمدند. عباس دودستی زد به سرش و نالید: «خانه خراب شدم!» ادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : لبخندهای پشت خاکریز، دفاع مقدس، شهید آوینی، لینک های مرتبط : ![]() مقاله شهید آوینی:1 شب عاشورایی
عصر روز بیستم بهمن ١٣٦٤، نخلستانهای حاشیهی اروند غروب نزدیك میشود و تو گویی تقدیر زمین از همین حاشیهی اروندرود است كه تعیین میگردد. و مگر بهراستی جز این است؟ بچهها آماده و مسلح، با كولهپشتی و پتو و جلیقههای نجات، در میان نخلستانهای حاشیهی اروند، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوش انتظار طی میكنند. اینها بچههای قرن پانزدهم هجری قمری هستند؛ هم آنان كه كرهی زمین قرنهاست انتظار آنان را میكشد تا بر خاك بلادیدهی این سیاره قدم گذارند و عصر ظلمت و بیخبری را به پایان برسانند... ادامه مطلب نوع مطلب : فرهنگ مقاومت، برچسب ها : مقالات، شهید آوینی، لینک های مرتبط : وصیت شهدا موضوعات پیوندهای روزانه پیوندها مطالب اخیر
معرفی وبگاه |
||||